۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴

گنگ خواب‌دیده

بد خوابیدم و تا صبح صدبار بیدار شدم و صبح انگار اصلاً نخوابیده باشم از تخت اومدم بیرون.
تنها نشونه خوابیدنم، خوابی که دیدم بودم.
بچه‌ای که روی تخت خودم داشتم به دنیا می‌آوردم. بدون درد، بدون خون و کثیفی. به پهلو خم شده بودم و داشتم می‌دیدمش که از تنم داره میاد بیرون. موبایلمو دادم دست بابا که فیلم بگیره ازمون و مامان اومد بچه رو برداشت. لباس پوشیدیم و رفتیم مهمونی. خیلی معمولی، انگار که کار هر روز باشه.
مسخره بود.

کاش به‌جای بچه این حال مسخره ازم بیرون میومد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر