دلم شمال میخواد.
نه که ساک جمع کردن.
که بخوای چندساعتی بری قزوین و سر دوراهی راهتو کج کنی به منجیل، لنگرود، بری رشت یا انزلی یا لاهیجان که دوسش داری.
خنک باشه مثل همون دفعه که با هم رفتیم.
فرمون ماشین و موزیکم دست خودت باشه.
منم زردآلو نصف کنم بذارم دهنت یا گردو پوست بکنم.
منم بگم آآآآخ چقد دلم شمال میخواست.
از همین حرفای معمولی، کارای تکراری که همه بلدن، همه میکنن.
فقط دلم شمال میخواد اونجوری که بلدی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر