طاهر گفت: پاشو بریم، بریم...
ملیحه گفت: کمکم کن پاشم.
آنها به هم چسبیدند. کسی نمیتوانست بفهمد که کدامیک از آنها دارد به دیگری کمک میکند.
همینکه توانستند بایستند ملیحه گفت: اون دیگه مال ماس، مگه نه؟ حالا ما یه بچه داریم که مرده...
یوزپلنگانی که با من دویدهاند
بیژن نجدی
ملیحه گفت: کمکم کن پاشم.
آنها به هم چسبیدند. کسی نمیتوانست بفهمد که کدامیک از آنها دارد به دیگری کمک میکند.
همینکه توانستند بایستند ملیحه گفت: اون دیگه مال ماس، مگه نه؟ حالا ما یه بچه داریم که مرده...
یوزپلنگانی که با من دویدهاند
بیژن نجدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر