دستمو مشت کنم و با بیشترین توانم بکوبم به یه دیوار سنگی.
صدای شکستن استخوان انگشتم رو بشنوم. بعد مث مهرههای دومینو که میریزه، استخوانهام یکییکی...
آره! بشنوم صداش رو.
بشنوم که میشکنن و میریزن. مث عروسک خمیری، یه پوست بمونه، مث یه کیسه که توش استخوان ریختن.
بیدرد، بیناراحتی، بیدرد، بیغم، بیدرد، بیتو، بیدرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر