۳۱ مرداد ۱۴۰۲

امانم

 دوماه پیش، همچین شبی اومدم پیشت. مهمون داشتیم و دیر رسیدم پیشت. گفتی نیام. گفتی آزار دارم. کم حرف زدیم، کم نگاهم کردی، زود خوابیدی، تا صبح هزار بار بیدار شدم و نگاهت کردم. کاش یکی از اون هزار بار رو به جای بیدار شدن، مرده بودم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر